یادداشت ویژه؛

‍ از تو می پرسم خدایا…

  ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست ان کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم […]

 

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
ان کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

روزهای سرشار از شعور و اندیشه را همین روزهایی است که زندگیش می کنیم. آری همین روزها است که مفهوم بصیرت تعبیر عینی می یابد و ژرفنای تفکر نسبت به پیرامون اهمیتی دو چندان دارد.
در چنین روزهایی است که می توانی توان فهم و ادراک خویش را به سنجی و بدانی تا چه میزان از تعقل بهره می بری و در امور از برنامه ریزی جامع که حاصل خردورزی می باشد، استفاده می کنی…
آری یک آینده به تصمیم این روزهای من و تو چشم دوخته تا ببیند چه تصمیمی خواهیم گرفت!؟ زیرا فردای من و تو … فردای فرزندانمان بستگی به آنچه مصمم به انجامش خواهیم شد، دارد.
در بزنگاه های تاریخی پدران و مادران، اجداد و نیاکان ما تصمیمات خاصی گرفتند که توانستند همچون ققنوس از دل آتش دوباره متولد شوند.
یونانی ها، خزر ها، عرب ها، مغول ها، پرتقالی ها، افغان ها، ترک ها، انگلیسی ها، روس ها و آخری بعثی ها به ایران ما تجاوز کردند و گاهی برای چند دهه یا شاید قرنی هم استیلا یافتند.

آنچه هرگز هیچ ملت و حکومتی نتوانسته کاملا مردمان و اقوام خاک وطن را مستعمره خود نماید فقط و فقط نام مقدس « ایران» بوده است و بس. این نام سترگ حلقه اتحاد همه قومیتها و گرایشات مردم این ملک شریف است که نمی گذارد ایران ما نابود شود….

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد ان سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

ادامه دارد

بهزاد مختاری