بی تاب در عزای حضرت عشق
شگفٺ منظرهاےست
معرڪہۍ عشق؛
واژهها! مشکے بپوشید! در عزاے جان عشق
موسمِ ماتم شده سر مطلعِ دیوان عشق
زحمتے دارم برایت ای تبِ شوریدگے!
همت عالے طلب، در ماتمِ فقدان عشق
تا صداے العطش میآید از لبهاے خشک
رازدارِ اهلِ باران باشے و مهمان عشق
میشوے سیرابِ اشکِ روضه، لبریزِ جنون؟!
جارے بغضِ فروکش کردهے طوفان عشق!
لابهلاے هر غزل، مرثیهخوان غم شو و…
عرض تسلیت کشان، بر خیلِ حقجویان عشق
پایِ لنگِ شعر من را هم ببر! سمت خدا
تا شود جان “مستعد ببخششِ” جانان عشق
شاهبیتِ شعر عاشورائیان، دم میکنے؟
قبل از آنکه یخ زند در آتش حرمان عشق
بندگی را مشقِ شب کن! با دو دستان قلم
اشک چشم خشک تو، با ساقے عطشان عشق
شعله ے آزادهخواهے باش و سر به دارِ نے
در رگ و خون خدا جارے شده طغیان عشق
تا شفاے روح آدم با حسینبنعلے ست
درد بیدرمان بگیرے تا شوے درمان عشق؟!
نورے از جنسِ شعور و جلوهاے از رویش است
آنچه گفتیم و شنیدیم: از لب خوبان عشق
تشنه ے باران خون شد، نینواے خشک و داغ
چنگ نغمه، زیر ناے نالهے سوزان عشق
بذل جان کرد و نشست و از خجالت آب شد
عالمے بیتاب گشت، از نحوهے احسان عشق
شاعر: کبری رحمتی(بیتاب)
امامحسین_قلب_بیتابم
السلامعلیڪیاحضرتعشق
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰